جدول جو
جدول جو

معنی بام زد - جستجوی لغت در جدول جو

بام زد
کوس نقاره
تصویری از بام زد
تصویر بام زد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بام زدن
تصویر بام زدن
با دست زدن بر سر کسی بقوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با مزد
تصویر با مزد
طبلی که وقت بامداد نوازند
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره چتریان که دارای برگهای نسبه پهن با بریدگیهای زیاد میباشد گلهایش زرد رنگ و میوه اش بقطر 2 میلیمتر و درازی یک سانتیمتر است اثنان اسنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بامزد
تصویر بامزد
طبل یا نقاره که وقت بامداد می نواختند، برای مثال بامزد حسن تو زد آسمان / نامزد عشق تو آمد جهان (خاقانی - ۳۴۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بامزد
تصویر بامزد
((زَ))
طبل یا نقاره که بامداد می نواختند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بهم زدن
تصویر بهم زدن
اخلال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بامداد
تصویر بامداد
صبح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بام شاد
تصویر بام شاد
صبح به خیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زبان زد
تصویر زبان زد
اصطلاح، آپشن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بم زدن
تصویر بم زدن
با دست زدن بر سر کسی بقوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا مزد
تصویر پا مزد
پای موزه پا افزار پای افزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بامداد
تصویر بامداد
صبح و صبحگاهان، وقت طلوع فجر، صباح، پیش از طلوع آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بامب زدن
تصویر بامب زدن
با دست زدن بر سر کسی بقوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بام ره
تصویر بام ره
نردبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بامشاد
تصویر بامشاد
(پسرانه)
کسی که در سحرگاهان شاد است، نام یکی از موسیقیدانان معروف در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بامداد
تصویر بامداد
(پسرانه)
پگاه، سپیده دم، نام پدر مزدک، صبح، نام پدر مزدک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بهم زده
تصویر بهم زده
مخلوط شده، درهم شده
فرهنگ لغت هوشیار
خراب کردن بی ترتیب کردن آشفته ساختن، باطل کردن، منحل کردن (جمعیت حزب و غیره)، مخلوط کردن زیر و رو کردن، قهر کردن با کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد زدن
تصویر باد زدن
تولید باد کردن برای خنک کردن خود یا دیگران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با مزه
تصویر با مزه
لذیذ
فرهنگ لغت هوشیار
چشم زده، مهره سیاه و سفید که برای دفع چشم زخم بگردن کودک آویزند، زمان اندک طرفه العین لحظه لمحه، اشاره کردن چشمک زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهم زد
تصویر سهم زد
بیمناک ترسناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرم زد
تصویر شرم زد
خجل شرمسار شرمنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گام زن
تصویر گام زن
رونده، تند رو، قاصد، اسب تندرو، بوز، سیس، چارگامه، براق، جواد، چهارگامه، ره انجام، سابح، بادرفتار، شولک، بالاد، برای مثال یکی اسب باید مرا گام زن/ سم او ز پولاد خارا شکن (فردوسی - ۲/۱۲۷ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گام زدن
تصویر گام زدن
قدم زدن، قدم برداشتن، راه رفتن، برای مثال اگر گامی زدم در کامرانی/ جوان بودم چنین باشد جوانی (نظامی۲ - ۲۶۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بامداد
تصویر بامداد
نزدیک طلوع آفتاب، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، صبح، غادیه، بامدادان، بامگاه، صباح، غدو، صدیع، علی الصباح، غدات، باکر، صبح بام، صبحدم، صبحگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فام زده
تصویر فام زده
وامدار مدیون غازم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گام زدن
تصویر گام زدن
قدم زدن، راه پیمودن، بریدن راه
فرهنگ لغت هوشیار
نام کسی رابرزبان آوردن، یانام کسی رازدن، خط کشیدن نام او (ازدفتروغیره)، اورافراموش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وام زده
تصویر وام زده
مقروض، مدیون: (اگر وام زده باشد خدای تعالی فام او بتوزد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز زدن
تصویر باز زدن
((زَ دَ))
کنار زدن، عقب زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بامداد
تصویر بامداد
صبح، بام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جام زدن
تصویر جام زدن
((زَ دَ))
شراب خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چشم زد
تصویر چشم زد
((~. زَ))
مهره سیاه و سفید که برای دفع چشم زخم به گردن کودک آویزند، کنایه از زمان بسیار کم
فرهنگ فارسی معین